اولین گناه

هفت شهر عشق را عطار گشت ما قدم در شهر هشتم می نهیم

اولین گناه

هفت شهر عشق را عطار گشت ما قدم در شهر هشتم می نهیم

نیاز نسل گذشته

و آنچه نسل گذشته نیاز دارد اینست که بداند،

                 هنوز هم می توان به عشق ایمان داشت.

نیاز نسل امروز

آنچه که نسل امروز ما به آن شدیدا نیاز دارد اینست که ایمان بیاورد عشق تنها چیزی است که واقعیت دارد.

عجیب ترین رابطه ای که می توان بین دو مفهوم یافت،  

رابطه بین عشق و شرم  است؛ 

 چرا که تا شرمی نباشد عشقی نیز وجود نخواهد داشت.

اولین گناهت را آغاز کن!

کودکانه باید آغاز کرد،

                       عشق را!

بی هیچ تکلفی

و بی هیچ ترسی!

همیشه برای شستن دست، آبی هست

و برای نوازش دستی.

 

آسوده باید ساخت، بنای هر عشقی را

با بسیاری لذت

و اندکی امید!

با عشق باید آغاز کرد

با عشق باید زیست

با عشق باید بزرگ شد

و با عشق باید تمام کرد!

بی آنکه ترسی باشد،

عشق را بایدپرورد

شاید روزی بر پناه آن تکیه ای توان زد

و در سایه سار آن چشمی بهم آورد،

کودکانه

با پیراهنی گلی و دستانی خاکی؛

همیشه برای شستن دست آبی هست،

برای تکیه دادن پناهی

و برای غنودن سایه ساری!

 

اولین گناهت را آغاز کن،

برای هیچ کودکی گناهی نیست

جرمی،

خشمی،

حکمی!

کودکانه بخند

کودکانه بگو

کودکانه بجنب

کودکانه بنشین،

و آغاز کن عشقی کودکانه را

بی هیچ آرمانی

بی هیچ دروغی!

 

کودکانه باید آغاز کرد

چیدن را،

ساختن را،

و فرو ریختن را

بی هیچ تکلفی

و بی هیچ ترسی

همیشه برای شستن دست، آبی هست!!!!